قهر مادر و پسری!!!
مثلا با من قهر کرده بود!
از اون قهرهایی که به دقیقه نمی کشد...
و خودش می آید جلو و آشی آشی باشه مامان راه می اندازد.
ولی انگار این دفعه فرق داشت...
صدایش از توی اتاق می آمد بلند بلند داشت با کسی حرف می زد:
من تو رو دوست دارم
من تو رو دوست دارم
و همین جمله را هی تکرار می کرد...
رفتم جلوی درب اتاق ایستادم دیدم داره با عکسم جلوی آینه حرف می زنه!!!!!!!!!!!
گفتم با کی داری حرف میزنی؟
گفت: با این(اشاره کرد به عکسم)
چون همیشه برام میخنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مثل تو عبصانی نیست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلیل عصبانیت آن روز من: با دمپایی دستشویی اومده بود روی فرش !!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی