زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

قصه های مادر و پسری- 4...

1393/7/28 21:07
نویسنده : مامان زکریا
291 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه برای رفت و آمدها زکریا اصرار داره که سوار اتوبوس بشیم ولی من همیشه به خاطر ترافیک سنگین خیابان ها و کم آوردن وقت طفره میرم ولی بالاخره یک روز که مهمون خونه ی خاله الهام بودیم تصمیم گرفتم با اتوبوس بریم و به زکریا گفتم جایزه اش اینه که قراره سوار اتوبوس بشیم...

اولش که گفت: فقط اتوبوس قرمز بیاد سوار بشیم!

وقتی که سوار شدیم شاکی بود که جایی که خواسته بشینه چرا یه نفر دیگه نشسته و من باید بگم اون خانوم بلند بشه! که با توضیحات اینجانب متقاعد شد که نباید چنین خواسته ای داشته باشه

در مسیر راه از اونجایی که خیلی ذوق زده بود یکسر حرف میزد و شعر میخوند و تعریف میکرد مثلا گفت: مامان میدونی 3 تا ماشین اندازه ی هه (یه) ابوبوسه(اتوبوسه)؟

با تعجب پرسیدم : از کجا می دونی؟

گفت: نگاه کن باشینا (ماشین ها) کنار ابوبوسن 3 تا هستن.

در دلم بوسه بارانش کردم (ولی از روزی که قرار گذاشته ام زیاد قربان صدقه اش نروم برای جلوگیری از لوس شدن احتمالی آقازاده کلی خودمان را گوشزد نمودیم به قول و قرارمان پایبند بمانیم.)

---

موقع پیاده شدن از اتوبوس وقتی خواستم کرایه را به آقای کمک راننده بدهم گفت: مامانی اون آگاهه (آقاهه)هانندگی(رانندگی) کرد!کرایه رو بده به اون آگاهه (اشاره به آقای راننده)

 

 

پسندها (2)

نظرات (11)

مامان نازنین زهرا
28 مهر 93 23:23
ماشاالله به زکاوت شما پسر باهوش... مامان زکریا دانشمند کوچولوی ما رادریاب....
مامان ضحــــا
29 مهر 93 7:36
سلام خانمی ماشالله به شیرین زبونیهای این گل پسرمون ضحا هم سوار شدن به اتوبوس رو دوست داره,دوران بچه گی هم عالمی داره
مامان زکریا
پاسخ
سلام عزیزم خوشا به حال دلشون واقعا
ملیحه سادات
29 مهر 93 11:14
سلام دوست عزیز چقدر به این شیرین زبونی هاش خندیدم خدا حفظش کنه
مامان گلشن
29 مهر 93 11:28
الهی خاله قربون عقل وشعور زیادت بشه .گل پسر خواهری
نسيم مامان آبتین
29 مهر 93 14:55
آفرین پسر باهوش و شیرین زبون. آبتین هم خیلی دوست داره اتوبوس سواری کنه اما هنوز این اتفاق نیفتاده متاسفانه
مریم مامان دونه برفی
30 مهر 93 8:37
سلام عزیزم ممنون که به ما سر زدین. خوشحال میشم باز هم بیاین پیشمون.
مامانی
30 مهر 93 10:24
نه دیگه زکریا جان کم کم داری بزرگ مرد میشی هاااااااااااااا راستی مامانش؟ چرا قربون صدقه اش نمیری؟ تاثیرش رو روی لوسی از جایی استناد کردی؟
مامان زکریا
پاسخ
سلام عزیزم قربون صدقه اش میرم ولی گاهی بیشتر از حد میشد خودم احساس کردم به جای تاثیر مثبت داره تاثیر منفی میذاره به همین خاطر کنترلش کردم این فوران احساسات مشاهده ی معجزه ی وجودش رو...
گهواره
2 آبان 93 1:23
سلام! ما هم به شما سر میزدیم ولی یادگاری نمیذاشتیم! چه جهادی باید بکنی شما که به قربان صدقه رفتنتان سوپاپ اطمینان گذاشتی! چون خیلی سخته!
مامان زکریا
پاسخ
سلام از ماست گاهی بعضی از کارهای ساده در واقع خیلی سخته مثل کنترل احساسات
مامان محمد مهدي (مرضيه)
4 آبان 93 9:31
چه جالب،‌انگار همه بچه ها دوست دارن سوار اتوبوس بشن البته احتمالا به اين دليله كه خيلي سوار نشدن تا حالا وگر نه مثل ما بزرگترا گريزون بودن... چه خوب كه ميتوني احساساتت رو كنترل كني زهرا جون! من اينقدر قربون صدقه اش ميرم كه اگه يه بار نكنم ميگه مامان چرا عصباني هستي
مامان زکریا
پاسخ
دقیقا این تلنگر زیاد قربان صدقه نرفتن را خود زکریا به من آموخت وقتی که یک روز بهم گفت: دیروز بیشتر دوستم داشتی فهمیدم قضیه یه جاش می لنگه...
رها
4 آبان 93 10:05
سلام بانو هزارماشاا... زکریاجان خیلی باهوشه(سه تا ماشین اندازه یه اتوبوسه) مشخصه خیلی با دقت به اطرافش نگاه می کنه
گهواره
5 آبان 93 1:41
راستی با افتخار دوست لینکیه ما شدین!