اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
شب با صدای جیغ زکریا از خواب پریدم و دویدم توی اتاقش
به نیمه ی اتاق که رسیدم دیدم داره با گریه میگه: ههوذ بلله شیمان رجیم
بغلش کردم و گفتم: چیه مامانی چرا گریه می کنی؟
گفت: خواب دیدم ههولالا (هیولاها) اومدن منو ببرن ! منم دارم میگم: ههوذ بلله شیمان رجیم
گفتم: یعنی چی اینی که میگی؟(خواستم مطمئن بشم داره با آگاهی میگه یا...)
گفت: شهین جون (معلم کلاس قرآن) گفته هروقت ترسیدین بگین یعنی برو شیطان بد!
گفتم: بخواب مادر خیالت راحت باشه شیطان رفته.
آروم خوابید و محکم دستامو گرفت...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیش خودم فکر کردم یقین چه جالب در وجود کوچکش شکل گرفته
و چه درس بزرگی به من داد با این ذکری که گفت و شک به دلش راه نداد اون وقت من به اصطلاح آدم بزرگ...