شهر گردی...
از وقتی ماه مبارک رمضان تموم شده برنامه های گردشگری مونو از سر گرفتیم و تقریبا هر روز به جز روزهایی که زکریا کلاس داره می ریم پارک
نه فقط یک پارک مشخص و ثابت و نزدیک بلکه همه ی پارک هایی که تقریبا مسیرشون رو بلدم!!!!!!!!!!!!!
به چند دلیل:
1-برای زکریا تکراری نمیشه و قوه تخیل در بازی براش همیشه تر و تازست
2-مسیرها رو یاد میگیره و میدونه به کجا میگن دور از خونه
3-تقریبا همه ی خیابون های اصلی شهر رو میشناسه و مسیرها رو با راهنمایی من میگه.
4-از دیدن فضاهای مختلف پارکها لذت میبره و تفاوت اونها رو به من میگه.
5-بین پارکها انتخاب میکنه و میگه مثلا: پارک دیروز رو بریم یا نریم خوب نبود.
------------------------------------------------------------------------------------------
برنامه ی دیدن فیلم در سینما رو هم از سرگرفتیم
و چند روز پیش رفتیم فیلم فرشته ها با هم می آیند رو دیدیم
توی سینما خودش بلیط میخره
خودش میره و از فروشگاه سالن برای ما و خودش خوراکی میخره
خودش راه wc رو یادگرفته
خودش میره و ردیف صندلی رو انتخاب میکنه تازه برگشت روکرد به من و باباش و گفت: بریم بالا اینجا خوب نمی بینیم(جمله ای که من دفعه ی پیش گفته بودم خاطرش بود)
بعد از دیدن فیلم نظر میده و ما فقط گوش میدیم و برای هر فیلمی که میبینه باباش براش بستنی میخره
گاهی توی خونه یه صحنه یا سکانس از فیلم یادش میاد و تعریفش میکنه
گاهی بعد از چند روز راجع به فیلم از من سوال میکنه
عکس های سینما و پارک در ادامه ی مطلب
اینجا پارکه و چند متر اون طرف تر کلی تاب و سرسره و وسایل بازی هست
ولی ایجا یه اردکه سفیده که بازار همه ی اسباب بازی ها رو تعطیل کرده
این بچه ها بدون اینکه همدیگه رو بشناسن یا صاحب اردک رو بشناسن دورش جمع شدن و با تعجب به حرکات اردک خیره شدن
اینجاست که ما بزرگ ترها پی می بریم که بچه ها چقدر به تنوع و دیدن چیزهای نو نیازمندند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زکریا در سینما
که البته پیشنهاد میکنم حتما فیلم فرشته ها با هم می آیند رو ببینید.
داستان زندگی طلبه ی جوانیه که تازه ازدواج کرده و خداوند بهشون سه قلو دختر عطا میکنه و پدرخانواده با چه زحمت و تلاشی و بدون ذره ای شکوه و ناراحتی سعی میکنه برای خانوادش روزی حلال کسب کنه