زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

کربلایی زکریا مشهدی می شود...

1393/4/10 12:14
نویسنده : مامان زکریا
997 بازدید
اشتراک گذاری

از آنجایی که ائمه کریم اند و بخشنده...

و از آنجا که امام رئوف ، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام صدای دل تنگ ما را شنید

خیلی اتفاقی و یک مرتبه راهی دیار مشهد الرضا شدیم

در این روزهایی که از رمضان المبارک گذشته من هنوز در خواب روزهای آخر شعبانم...

سرزمینی که مدت ها بود دل تنگش بودم و بی قرار زیارت مولا امام رضا ع

هنوز هم که برگشته ام باور نمی کنم 

وقتی که در راه رفتی در رویای شیرین وصالی

و وقتی که در راه برگشتی در غم گذشت زمان و تمام شدن مدت ملاقات...

آقا زکریا هم مرتبه ای اولش بود به پایبوسی امام رضا ع مشرف می شد و من که خوشحال از این اتفاق فرخنده بودم دل توی دلم نبود دستان کوچک و پاکش را به حرم مبارک برسانم...

جای همه عزیزان و دوستان خالی بود و این بنده ی کمترین را اگر لایق بدانید از طرف همه هم سلام دادم و هم زیارت نمودم

مشهد که می روی زبانت گویی قفل می شود از این همه عظمت و کرامت و بخشندگی و تنها چیزی که میخوای از دربار این سلطان این است که: زود به زود تو را راه بدهد به سرای بهشتی اش...

نوش جونت! اینقدر داد و بی داد کرد و خاموم خاموم گفت (خانوم)

منظورش مهماندارها بودند!

که براش پذیرایی بیارند که همه مسافرا شده بودن تماشاچیش!

بعد هم که آوردن ناراضی بود که چرا سرده؟

قرار بود من با این تسبیح ذکر بگم ولی مگه زکریا گذاشت؟!!!!!!!!!!!!!!
خدایی ارتفاع ترس داره

یک آن احساس می کنی دستت از زمین و زمان جداست

گنبد و بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) را که از بالا دیدم باورم نمیشد که این من باشم!

و این منظره مقابل چشمان من روسیاه باشد...

این خیابان بلاشک یکی از زیباترین مناظر عالم را در خود جای داده است.

خیابان امام رضا

آرام چشم هایم را بستم و دوباره گشودم

بیدار بیدار بودم

چه بگویم از ورودی این صحن که بی کرانگی اش انتها ندارد...

بارها اگر بایستی و سلام بدهی بار دیگر دلت می خواهد بگویی: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

یا امام الرئوف

یا غریب الغربا

اینجا حرم مصفای برادران امام رضا حضرات ناصر و یاسر است و به نیت از ضریح مبارک امام رضا دستم را در گره های ضریح قفل کردم

این دو ضریح مطهر را با شباهتی زیاد به ضریح آقا امام رضا علیه السلام ساخته اند...

---------------------------------------------------------------------------------------------

بعد از زیارت راهی طرقبه شدیم...

من که بار اولم بود به طرقبه می رفتم شامل چند بازار و چند رستوران و کمی فضای سبز بود...

برای فقط یکبار تجربه می ارزید...

زکریا یکسر نق می زد که خسته اس!

ما را می گویی دلمان از این ها خواست ولی زبان جیبمان چیز دیگری را می گفت!

این ها هم خوش رنگ و لعاب بودند ولی مزه شان نه!

-----------------------------------------------------------------------------------

به خاطر دل مشی زکریا راهی باغ وحش شدیم و می دانستیم که داغ دلمان دوباره تازه می شود از نحوه ی نگهداری این حیوانات بی گناه و مظلوم ولی چه کنیم این دلبندک دلش می خواست شیر و خرس و ... ببیند.!

دلم میخواست این قدرت را داشتم که سر مسئولین این باغ وحش را یکی یکی بکنم یا حداقل در یکی از این قفس ها چند روزی زندانی شان کنم تا ببینم خوشایندشان است آیا؟؟؟؟؟؟؟

-----------------------------------------------------------------------------------------

شهربازی پانورما!

حالا بماند که من بینوا مریض شدم و در درمانگاه دارالشفاء امام رضا رفتم زیر سرم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و این هم من و زکریا البته بعد از یه مریضی سخت و وحشتناک که نمی دونم از کجا سردرآورد و به جون من افتاد...

و این هم غروب خورشید در کرمانشاه که دلش از من بیشتر گرفته ...

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

خدا رو قسم می دم به حق زیبایی طلوع و غروب خورشید خیلی زود دوباره زیارت آقا امام رضا رو قسمتمون کنه

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان ضحــــا
10 تیر 93 13:12
سلام خانمي زيارتتون قبول چه بي سر و صدا رفتيد؟؟ممنون كه همه رو دعا كردين از آشناييتون هم خوشوقتم،چهره ي مهربوني داريد خدا بد نده چرا مريض بودين؟؟الان بهتر شدين؟؟ هميشه به گردش و سفر
مامان زکریا
پاسخ
سلام عزیزم گاهی یقین پیدا میکنم زیارت به طلبیدنه... آره عزیزم مریض شدم خیلی اتفاقی نمیدونم چرا آدم میون تابستون بیشتر سرمامیخوره تا زمستون!
حامده(مامان امیر محمد)
10 تیر 93 17:14
زیارت قبول خاله جون سفرخوش گذشت بادل پاکتون دعامون کردید
مامان زکریا
پاسخ
سلام عزیزم اگه خدا قبول کنه امیدوارم خیلی زود قسمت شما هم بشه
شیوا
11 تیر 93 12:01
سلام زیارت قبول انشاله همیشه به سفر زیارتی.اومدم که اولین نفر باشم که زیارت قبولی مجازی میگم.گرچه قبلا زیارت قبولی به شما گفتم.خوشا به سعادتتون.چه حیف که قسمت نشد با هم بریم.انشاله از طرف ما هم نائب الزیاره بودید. مشی زکریا جون(خوب تازه شد مشی) رو به جای من بماچان.
مامان آبتین
15 تیر 93 11:44
زیارتتون قبول .ایشالله به زودی با کربلایی مشهدی زکریا ، مشرف بشین مکه .
مامان زکریا
پاسخ
سلام عزیزم ممنون انشالله با مشهدی آبتین و شما