تصمیم جدید من و بابا
چونکه یه سینما نزدیک خونه ی ماست تصمیم گرفتیم برای آشنایی زکریا با محیط های اجتماعی و مخصوصا عادت کردن به شرکت در فعالیت های اجتماعی هر از چند گاهی به سینما بریم .
برای شروع از فیلم آقای حاتمی کیا شروع کردیم به چند دلیل :
- متبرک شدن این فیلم به نام شهید چمران
- موضوع فیلم که در استان کرمانشاه و شهر پاوه بازی شده بود.
- علاقه به فیلم نامه نویسی و کارگردانی آقای حاتمی کیا حتی با تمام نقطه ضعف های فیلم
- گویش کردی که در فیلم به کار رفته بود
همه و همه باعث شد ما با فیلم چ شروع کنیم
البته بعضی از صحنه های فیلم که مجروحان جنگ و صحنه های بمباران را داشت کمی برای زکریا مناسب نبود ولی خدارو شکر خیلی آرام نگاه می کرد ولی گفت:
مامان پلیس ها دارن آدم بدها رو میکشن؟
میخکوب شدم
او هیچ تصوری از دشمن و جنگ نداشت
گفتم آره مادرجون .
سوال های زکریا موقع دیدن فضای سینما:
(البته این بار اولش نبود که سینما میومد ولی دفعه های قبل خیلی کوچیک بود و تصوری از محیط نداشت.)
- چرا همه ساکتن؟
- چرا اینجا تاریکه؟
- بریم خوراکی بخریم!
موقع بیرون آمدن از سینما:
مامان من پلیس بشم؟ خوبه؟
چرا دوست داری پلیس بشی مامان جان؟
- هیچی
(او نتوانست جواب سوال سخت مرا بدهد ولی در ضمیر ناخودآگاهش شکل گرفت که حق خوب است و باطل و زورگو باید نابود شود)
همین را می خواستیم یاد بگیرد.