قدم های رشد...
قبل از اعلام استقلال زکریا در انجام امورات شخصی اش ما شب به شب مسواک می زدیم یعنی رسم خانوادگی این بود. البته از زمانی که زکریا اعلام استقلال نموده رسم کاملا عوض شده
و مراسمات مسواک زنی جناب زکریا صبح و ظهر و شب و نیمروز و وقت و بی وقت ادامه دارد. حالا بماند که راهی پیدا کرده برای آب بازی با مجوز رسمی.
وقتی می رود تا مسواک بزند ما رسما زیر پوستی عزای عمومی می گیریم ولی به روی مبارک خودمان نمی آوریم که خدایی ناکرده خدایی ناکرده زده نشود از امر مسواک زنی.
لب هایمان را نیم متر به نشانه شادی و خرسندی می گشائیم و قربان صدقه ردیف می کنیم که نفهمد درونمان چه غوغایی برپاشده از شالاپ و شلوپ و مصرف بی رویه آب(که ما تا آنجایی که می توانیم با لیوان آب مسواک زدن را می تبلیغانیم)و خیس بازی و در ادامه تعویض یک دست لباس خیس و ...
توجه توجه : مسواک برعکس روی دندان کشیده شده ولی ما ایرادی نمی گیریم و می گذاریم حسابی مسواک بزند
دمپایی ها را تا به تا پوشیده ولی استثناً درستش نمی کنیم تا همچنان رفیق بماند با مسواک زنی.
(الهی ریش و پشم سفید پیری گل پسر) البته الان خمیر دندونه
سرو کله را یکجا می برد زیر شیر آب تا دهانش را بشوید...
سه الی چهار مرتبه درخواست خمیردندان.... (خداوند فقط صبرمان می دهد که از کوره در نرویم!)
و در مرحله ی آخر:
مامانی دندونام سفیف سفیف شد؟
خوشتل شدم؟
دیگه دهنم بو نمیده؟
من برم بخوابم...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با این لحن شیرین مزایایش را که بر می شمرد تمام حرص خوردن هایم ته نشین می کند و خیال جمع می شوم که چند وقت دیگر عاقلانه مسواک زدنش را ببینم...