زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

یک روز بارانی قبل از این روزهای خاکی...

1393/3/25 9:24
نویسنده : مامان زکریا
257 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از اینکه هوا گرم بشه و دوباره مثل هرسال ریزگردها مهمان ناخوانده ی خانه های شهر ما بشن یه بارون حسابی بارید که کلی فضا رو پاک کرد و آسمون رو زیبا...

و البته من و پسری رو خونه نشین کرد و تصمیم گرفتیم یه کاری انجام بدیم که حوصله ی نور دیده سرنره.

 

 

این شد که مثل همیشه رفتیم سراغ رنگ ها و دنیای رنگ ها

 

فکر که می کنی برای من زمان متوقف می شود...

همیشه هم روی کاغذ نقاشی کشیدن تکراریه درسته؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حدود ده برگ آچهار رو نقاشی کرد و بعد تصمیم گرفت روی پاهاش بکشه

وقتی قلمو رو برد طرف پاهاش آرام نگاهم کرد چشمانش اجازه گرفت ولی با زبان نه!

من هم نگاهش کردم و با چشمانم گفتم : بکش اشکال نداره...

همین

 

حدود یک ساعت سرگرم بود در دنیای خودش

همه رنگ ها را روی هم می مالید

احساس کردم دیگه خسته شده و مثل اول براش جذابیت نداره

شروع کرد به پاشیدن رنگ به اطراف

گفتم: مادر میخوای بریم توی حموم آب بازی؟

گفت: مامان باهد بلیم اینارو بُشوریم؟!

 

این هم رنگین کمان بعد از باران

و البته غروب زیبای خورشید که انگار دلش خیلی گرفته اس...

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان و آیلین
25 خرداد 93 15:07
سلام دوست خوبم چه تصاویر زیبا و دیدنی واقعاً خوش سلیقه هستی و هنرمند از دیدن این تصاویر واقعاً لذا بردم
مامان ضحــــا
28 خرداد 93 8:31
زكريا جون چرا همش از رنگ سياه استفاده كردي.رنگهاي شادتر رو هم بكار ببر. به به چه رنگين كماني
مامان گلشن
29 خرداد 93 12:27
سلام زکریا جون اون روز کلاس قران رررررررررفتی این نظظظظظظظظظظظظظظظظر رو گلشن گذاشته
مامان زکریا
پاسخ
آره عزیزم رفتیم.شهین جون احوالتو پرسید