زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

تیتراژ پایانی

داشتم دانلود تیتراژ پایانی سریال ستایش رو با لب تاپ گوش می کردم اومد جلو و گفت: فیلمش کو؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- هنوز برام سواله که واقعا دونست این آهنگ سریاله تلویزیونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4 ارديبهشت 1393

چراها؟

چرا خورشید مامان و بابا نداره؟ مامان و بابای مورچه کو؟ مامان تو چرا پیش مامان و بابات نیستی؟ مامان و بابای دوچرخه م کو؟ و این قصه سر دراز دارد...  
4 ارديبهشت 1393

جای اعضاء

داشتم ازش می پرسیدم که بالای سر چیه؟   (آدامس کوچکی هم در دهانم بود) جواب داد: مو گفتم: بالای چشم چیه؟  جواب داد:  ابرو دو تا سوراخ داره چیه؟ مماغ (بینی - دماغ) پایین مماغ چیه؟ دهن (دهان) توی دهان چیه؟ آدامس !!!!!!!!!!!  ...
4 ارديبهشت 1393

بازار

قرار بود حاضر بشیم و با هم بریم خرید روزانه. به طبق سبزی فروشی که رسیدیم گفت: مامان سبزی نخر هنوز تو خخچال (یخچال) تبوب (تموم) نشده... --------------------------------------------------------------------------------- بار الها: به عدد ما احاط به علمک ت شکرگزارتم. این دردانه ی معصوم عجب دقایقم را طلایی می کند گویی شب و روزم از طلاست.
3 ارديبهشت 1393

پیاده روی ...

یک روز صبح تصمیم گرفتیم بریم قدم بزنیم توی کوچه گفت: مامان بایسا(وایسا) ایستادم/ گفت: چگد(چقدر) آسمان آبیه . چگد آبی قشنگه... حالا بیم (بریم) و من قدم های بعدی ام را با چه انرژی بیشتری برمیداشتم...
2 ارديبهشت 1393

جیگ و داد

صبح آرام و بی صدا دراز کشیده بود توی تختش اول فکر کردم خوابه به صورتش نگاه کردم  نگاهم کرد و بی مقدمه گفت: ماما جیگ (جیغ) با داد چه فرق(فرقی) داره؟ براش با اصوات مثال زدم و سرش و تکون داد و گفت من داد دوست دارم جیگ دوست ندارم!
2 ارديبهشت 1393