خواستنی های زکریا (2):
- ادعای بزرگی شان شده، موقع رد شدن از عرض خیابان قدوم مبارک خودشان را بر می دارند و آن موقع جرآت دار می خواهد بیاید و بغلش کند و از خیابان شلوغ و پرخطر به عبوراندش تا سر و چادر و گیس را یکی نموده و الباقی...
- برحسب اتفاق هروقت برایشان پاستیل خریداری نموده ایم از دکه های گلی منگولی بوده و این شی گرانبها که به اندازه پدر و مادر دوستش می دارندی در ذهنشان حک گردیده که هر دکه ای حتما پاستیل دارندی و خودش را همانند تیرکمان پرتاب نمودندی به سمت دکه حال ممکن است آن دکه کفاشی، گل فروشی ، فلافلی، باشد و منطق افلاطون و ارسطو کم می آورد در مقابل متقاعد کردن این جناب...
- نامبرده یاد گرفته وضو گرفته و ادای تکلیف نماید البته فقط از ارکان وضو مسح سر و پا را انجام می دهد واز ارکان نماز هم سجده اش را بیشتر دوست می دارد و مابقی اش را گذاشته برای سن تکلیفش!!!! و فقط کافیست خدایی ناکرده زبانم لال وضو گرفتن شخصیتی را ببیند تا به بهانه وضو از نوک سر تا نوک پای خود را خیس بنماید و عجب لذتی می برد که آدم دلش نمی آید مانعش شود گوییا آدمیت مان زیر سوال می رود...