زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

خواستنی های زکریا (2):

1392/6/2 9:17
نویسنده : مامان زکریا
279 بازدید
اشتراک گذاری

-         ادعای بزرگی شان شده، موقع رد شدن از عرض خیابان قدوم مبارک خودشان را بر می دارند و آن موقع جرآت دار می خواهد بیاید و بغلش کند و از خیابان شلوغ و پرخطر به عبوراندش تا سر و چادر و گیس را یکی نموده و الباقی...

-         برحسب اتفاق هروقت برایشان پاستیل خریداری نموده ایم از دکه های گلی منگولی بوده و این شی گرانبها که به اندازه پدر و مادر دوستش می دارندی در ذهنشان حک گردیده که هر دکه ای حتما پاستیل دارندی و خودش را همانند تیرکمان پرتاب نمودندی به سمت دکه حال ممکن است آن دکه کفاشی، گل فروشی ، فلافلی، باشد و منطق افلاطون و ارسطو کم می آورد در مقابل متقاعد کردن این جناب...

-         نامبرده یاد گرفته وضو گرفته و ادای تکلیف نماید البته فقط از ارکان وضو مسح سر و پا را انجام می دهد واز ارکان نماز هم سجده اش را بیشتر دوست می دارد و مابقی اش را گذاشته برای سن تکلیفش!!!! و فقط کافیست خدایی ناکرده زبانم لال وضو گرفتن شخصیتی را ببیند تا به بهانه وضو از نوک سر تا نوک پای خود را خیس بنماید و عجب لذتی  می برد که آدم دلش نمی آید مانعش شود گوییا آدمیت  مان زیر سوال می رود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله سمیرا@
2 شهریور 92 12:38
اینگونه که تعریف نمودی دلم برایش ضعف نمود. و یک بوسه ی آبدار از آون لبهای زیبایش برایم خواستنی ترین چیز ممکن شد. به جای من ببوسیندش
مریم
13 شهریور 92 13:28

خاله جون چرا تولدت دعوتمون نکردی؟!!!!!


سلام عزیزم
امسال برای زکریا تولد نگرفتیم
مامانت!!!!
13 شهریور 92 13:30
الان ساعت 2 بعدازظهره و من توی اداره پشت میزم نشستم و دلم پیش زکریاست عزیز دل مادر دلم برات تنگ شد اومدم عکسهاتو نگاه کردم ------------------------- خوب می دونم یک پای مادرانگی ام می لنگد وقتی تو را به دنیا آوردم و متعهدت نیستم! خدایا ساعت 4 چقدر دیر میرسد!
آرتین
13 شهریور 92 13:36
اکثر مطالب وب آقا زکریا رو خوندم هم جالب بود و هم قشنگ آرتین جون ما هم نه ماهشه خوشحال میشیم به ما سر بزنید