نوش جونتتتتتتتت!
زکریا دیگه اجازه نمیده من بهش غذا بدم!
فقط باید خودش بخوره
منم که ندید بدید کارها و خواسته های جدیدشم !!!!
میشینم و ماتش میشم...
ریز ریز و کوچولو قاشق شو پر میکنه و میبره سمت دهانش و در این مسیر فقط چندتا دونه برنجش توی قاشقش میمونه و بعد میگه: هاااااااام
و گاهی هم از قاشق خسته میشه و میزنه اون شبکه! و من هم که مرده اینم که زکریا یادبگیره زندگی زیاد هم سخت نیست ! تازه بدون قاشق مزه اش بیشتره!
و حالا رو چی میگید؟
زکریا توی خواب داره سیب زمینی سرخ کرده می خوره
خوراکی که با هیچ چیزی حاضر نمیشه عوضش کنه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی