معنی اول مهر برای من فرق دارد....
اول مهر که می شود در ذهن همه بازگشایی مدارس می آید...
ولی برای من معنی اش این نیست!
اول مهر که می شود در ذهن همه خاطرات تلخ جنگ می آید
ولی برای من معنی اش این نیست!
یکسال شد...
دقیقا همین سی ام شهریور سال پیش بود که معنای اول مهر را در تقویم دلم عوض کردم.
درست است: یکسال است که مادر شدم!!!!!
یکسال است که با اداره و کارم خداحافظی کرده ام...
مهر برای من واقعا بوی مهر گرفت.
توی این یکسال هربار که زکریا رو بغل کردم خدا رو شکر کردم
هربار که صدایش را شنیدم خدا رو شکر کردم
هربار که دوید و پرید توی بغلم بی اختیار به ساعت روی دیوار نگاه می کردم
خدای من الان باید پشت میزم می بودم
اگر زکریا دلش می خواست بپرد در آغوش مادرش ...
خودش را لوس کند و زبان شیرینی کند
بخواهد حرف تازه ای را بزند
آن هم با کلی سختی, شبیه اش را بگوید
من نبودم که بفهمم
من نبودم که محبتش را پاسخ بگویم
من نبودم که نوازش مادرانه اش کنم
من نبودم که بفهممش
من نبودم...
حالا اما یکسال است هر روز با او کودک می شوم
هر روز ...
غذایش به موقع ، نوازشش به موقع؛ خوابش؛ تفریحش،گشت و گزارش؛... حتی دارو خوردن موقع بیماری اش
خدای خوب و مهربان
شکرت...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
من دست همه ی مادران شاغل را می بوسم چون فقط امثال من می دانیم مادران شاغل چه فرشته هایی هستند که صبح به صبح روحشان را جا می گذراند کنار دلبندشان و می روند اداره...
من خوب می دانم مادران شاغل به مراتب از مادران خانه دار بیشتر دغدغه دارند و فداکارند و در عین خستگی لب نمی گشایند و گلایه نمی کنند و راضی اند به لبخند گوشه ی لب فرزندشان...